کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران محل انجام کارهای هنری، کنایه از منسوج، پارچه، دار قالی، دکان، برای مثال ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲ - ۶۷۴)
کارخانه، محل کار، جای کار کردن کارگران محل انجام کارهای هنری، کنایه از منسوج، پارچه، دار قالی، دکان، برای مِثال ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست / کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی۲ - ۶۷۴)
کارگاه. منسج. منسج. (منتهی الارب). کارگه مخفف کارگاه است. در تداول امروز در خراسان آن را بالاخص بمعنی محل قالی بافی یا پارچه بافی آورند: یکی گازر آن خرد صندوق دید بپویید و ز کارگه برکشید. فردوسی. نقش بندان ازل نقش طراز شرفش بر از این کارگه مختصر آمیخته اند. خاقانی. ، جای کار. کارخانه: کارگه است این فلک بعمر همی کار بفرمان کردگار کند. ناصرخسرو. در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما در کارگه کوزه گران کوزه شویم. (منسوب به خیام). ، جای پر نقش و نگار. مکانی که برای تزیین آن کار هنرمندانه انجام گرفته باشد: بدانجا رفت و آنجا کارگه ساخت بدوزخ در چنان قصری بپرداخت. نظامی. خواجه به زان نیافت بارگهی ساخت اندر میانه کارگهی. نظامی. نقش آن کارگه دگرگون بود از حساب من و تو بیرون بود. نظامی. ، مجازاً دنیا. گیتی. جهان. عالم امکان: جامۀ پهن تر از کارگه امکانی لقمۀ بیشتر از حوصلۀ ادراکی. سعدی (بدایع). حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست. حافظ. و رجوع به کارگاه شود
کارگاه. مَنسَج. مَنسِج. (منتهی الارب). کارگه مخفف کارگاه است. در تداول امروز در خراسان آن را بالاخص بمعنی محل قالی بافی یا پارچه بافی آورند: یکی گازر آن خرد صندوق دید بپویید و ز کارگه برکشید. فردوسی. نقش بندان ازل نقش طراز شرفش بر از این کارگه مختصر آمیخته اند. خاقانی. ، جای کار. کارخانه: کارگه است این فلک بعمر همی کار بفرمان کردگار کند. ناصرخسرو. در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما در کارگه کوزه گران کوزه شویم. (منسوب به خیام). ، جای پر نقش و نگار. مکانی که برای تزیین آن کار هنرمندانه انجام گرفته باشد: بدانجا رفت و آنجا کارگه ساخت بدوزخ در چنان قصری بپرداخت. نظامی. خواجه به زان نیافت بارگهی ساخت اندر میانه کارگهی. نظامی. نقش آن کارگه دگرگون بود از حساب من و تو بیرون بود. نظامی. ، مجازاً دنیا. گیتی. جهان. عالم امکان: جامۀ پهن تر از کارگه امکانی لقمۀ بیشتر از حوصلۀ ادراکی. سعدی (بدایع). حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست. حافظ. و رجوع به کارگاه شود
خوشبوئی است مرکب که از صندل و گلاب و کافور و مشک وعنبر و روغن سمن سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج). وصاحب آنندراج گوید: نعمت خان عالی راست: بیخودی تنگ در آغوش کشیده ست مرا آن قبا تا بر دوش ارگجه پوش آمده است. مخفی نماند که مجموع ((قبا تا بر دوش ارگجه پوش)) که اسم محبوب است با ماقبل خود مبتدا، و ((آمده است)) خبر این مبتدا (؟) - انتهی
خوشبوئی است مرکب که از صندل و گلاب و کافور و مشک وعنبر و روغن سمن سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج). وصاحب آنندراج گوید: نعمت خان عالی راست: بیخودی تنگ در آغوش کشیده ست مرا آن قبا تا بر دوش ارگجه پوش آمده است. مخفی نماند که مجموع ((قبا تا بر دوش ارگجه پوش)) که اسم محبوب است با ماقبل خود مبتدا، و ((آمده است)) خبر این مبتدا (؟) - انتهی
عملگی. فعلگی. زمین کندن و شخم زنی و گل مالی و نظائر آن: و در همه ممالک کسی را نگذاشت که به معیشت و عمارت ضیاع خود مشغول شوند الا همه برای او بقلعه ها و قصرها و خندقها زدن و کار گل کردن گرفتار بودند. (تاریخ طبرستان). یکی بندۀ خویش پنداشتش زبون دید و در کار گل داشتش. سعدی (بوستان). دگر ره نیازارمش سخت دل چو یاد آیدم سختی کار گل. سعدی (بوستان). چه بودی که پایم درین کار گل بگنجی فرورفتی از کام دل. سعدی (بوستان). در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. (گلستان).
عملگی. فعلگی. زمین کندن و شخم زنی و گل مالی و نظائر آن: و در همه ممالک کسی را نگذاشت که به معیشت و عمارت ضیاع خود مشغول شوند الا همه برای او بقلعه ها و قصرها و خندقها زدن و کار گل کردن گرفتار بودند. (تاریخ طبرستان). یکی بندۀ خویش پنداشتش زبون دید و در کار گل داشتش. سعدی (بوستان). دگر ره نیازارمش سخت دل چو یاد آیدم سختی کار گل. سعدی (بوستان). چه بودی که پایم درین کار گل بگنجی فرورفتی از کام دل. سعدی (بوستان). در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. (گلستان).
مخفف غم منده، بمعنی غمگین و غم اندوز و غمناک و آزرده باشد. (برهان قاطع). غمناک. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). اندوهگین. (فرهنگ اوبهی). حزین. محزون. غمین. مغموم. مهموم: جهانبخشا تو آن شاهی که باشد ز نامت شادی جان غمنده. شمس فخری
مخفف غم منده، بمعنی غمگین و غم اندوز و غمناک و آزرده باشد. (برهان قاطع). غمناک. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). اندوهگین. (فرهنگ اوبهی). حزین. محزون. غمین. مغموم. مهموم: جهانبخشا تو آن شاهی که باشد ز نامت شادی جان غمنده. شمس فخری
کارگه، محل ساختن چیزها خصوصاً بافتن جامه، (غیاث) (آنندراج)، منسج، چارچوبی که بر آن جامه ای کشند و بر آن نقوش از ابریشم و نخ زرین و سیمین دوزند، دستگاه، کارخانه، طراز، کارگاه شکر، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، معمل، جای کار: صد کارگاه ششتر کرده است باغ لاش صد کارگاه تبت کرده است دشت طی، منوچهری، چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران در و بام و دیوار آن کارگاه چنان زنگیانند کاغذگران، منوچهری، همه شهر از آذین دیبا و ساز بیاراست چون کارگاه طراز، (گرشاسب نامه ص 206)، و مثال بر آمدن و بازفرود آمدن این بخارها و رطوبتها همچون کارگاه گلابگیران است که عرق گل بقوت آتش ببالا بر آید و اندرسه دیگ گلاب گرد آید چون بسیار گردد بدان منفذ که فروسوی اوست فرود آید، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و بخارا را کارگاهی بوده است میان حصار و شهرستان نزدیک مسجد جامع ودر وی بساط و شادروانها بافتندی، (تاریخ بخارا ص 24)، از پی کاهش هوا بر کارگاه اعتدال مهره ای بر روی این دیبای سقلاطون زده است، اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج)، گوئی ترا به رشتۀ زرین آفتاب نساج کارگاه فلک بافت پود و تار، خاقانی، از جنس کارگاه نشابور و کار روم بر من خراج روم و نشابور خوار کرد، خاقانی، به عملگاه آمل هر سال بیست و پنجهزار من بورک و قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی و بدابوهی پانزده هزارمن واز خوزستان، محمد خوزی و علی خوزی گفتند و کارگاههاو شکرخانه ها بحکم ایشان بودی، (تاریخ طبرستان)، امیدم چنانست ازین بارگاه که چون من شوم دور ازین کارگاه، نظامی، خوشتراز صد نگار خانه چین نقش آن کارگاه دست گزین، نظامی، چو نقش کارگاه رومیت هست زرومی کار از من دور کن دست، نظامی، چون ز حسرت رست و باز آمد براه دید برده دزد رخت از کارگاه، مولوی، بوریاباف اگر چه بافنده ست نبرندش به کارگاه حریر، سعدی (گلستان)، بارگاه زاهدان درهم نورد کارگاه صوفیان درهم شکن، سعدی، بیا که پردۀ گلریز هفت خانه چشم کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال، حافظ، نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم بر کارگاه دیدۀ بیخواب میزدم، حافظ، خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم بصورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم، حافظ، ، مجازاً به دنیا، جهان و گیتی اطلاق شود و غالباً به اضافت آید: بارگاه تو کارگاه وجود پایگاه تو پیشگاه صدور، مسعودسعد، کارگاهی ز بهر من کردی شب و روز از برای من بر کار، مسعودسعد، برآرندۀ سقف این بارگاه نگارندۀ نقش این کارگاه، نظامی، ز کارگاه قضا بر درخت پوشانند قبای سبز که تاراج کرده بود خزان، سعدی، چه چیز است این کارگاه بلند یکی شاددل زو یکی مستمند، (از صحاح الفرس در ذیل لغت مستمند)، عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصوداز کارگاه هستی، حافظ، - کارگاه پروسواس، کنایه از دنیا، ، دکان و کارخانه و پیشه گاه، (ناظم الاطباء)، - کارگاه جولا، محاکه، - کارگاه دیبا، طراز، - کارگاه روغن، مدهنه، تنگ گاه، - کارگاه نبرد، میدان جنگ
کارگه، محل ساختن چیزها خصوصاً بافتن جامه، (غیاث) (آنندراج)، منسج، چارچوبی که بر آن جامه ای کشند و بر آن نقوش از ابریشم و نخ زرین و سیمین دوزند، دستگاه، کارخانه، طراز، کارگاه شکر، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، معمل، جای کار: صد کارگاه ششتر کرده است باغ لاش صد کارگاه تبت کرده است دشت طی، منوچهری، چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران در و بام و دیوار آن کارگاه چنان زنگیانند کاغذگران، منوچهری، همه شهر از آذین دیبا و ساز بیاراست چون کارگاه طراز، (گرشاسب نامه ص 206)، و مثال بر آمدن و بازفرود آمدن این بخارها و رطوبتها همچون کارگاه گلابگیران است که عرق گل بقوت آتش ببالا بر آید و اندرسه دیگ گلاب گرد آید چون بسیار گردد بدان منفذ که فروسوی اوست فرود آید، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و بخارا را کارگاهی بوده است میان حصار و شهرستان نزدیک مسجد جامع ودر وی بساط و شادروانها بافتندی، (تاریخ بخارا ص 24)، از پی کاهش هوا بر کارگاه اعتدال مهره ای بر روی این دیبای سقلاطون زده است، اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج)، گوئی ترا به رشتۀ زرین آفتاب نساج کارگاه فلک بافت پود و تار، خاقانی، از جنس کارگاه نشابور و کار روم بر من خراج روم و نشابور خوار کرد، خاقانی، به عملگاه آمل هر سال بیست و پنجهزار من بورک و قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی و بدابوهی پانزده هزارمن واز خوزستان، محمد خوزی و علی خوزی گفتند و کارگاههاو شکرخانه ها بحکم ایشان بودی، (تاریخ طبرستان)، امیدم چنانست ازین بارگاه که چون من شوم دور ازین کارگاه، نظامی، خوشتراز صد نگار خانه چین نقش آن کارگاه دست گزین، نظامی، چو نقش کارگاه رومیت هست زرومی کار از من دور کن دست، نظامی، چون ز حسرت رست و باز آمد براه دید برده دزد رخت از کارگاه، مولوی، بوریاباف اگر چه بافنده ست نبرندش به کارگاه حریر، سعدی (گلستان)، بارگاه زاهدان درهم نورد کارگاه صوفیان درهم شکن، سعدی، بیا که پردۀ گلریز هفت خانه چشم کشیده ایم به تحریر کارگاه خیال، حافظ، نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم بر کارگاه دیدۀ بیخواب میزدم، حافظ، خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم بصورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم، حافظ، ، مجازاً به دنیا، جهان و گیتی اطلاق شود و غالباً به اضافت آید: بارگاه تو کارگاه وجود پایگاه تو پیشگاه صدور، مسعودسعد، کارگاهی ز بهر من کردی شب و روز از برای من بر کار، مسعودسعد، برآرندۀ سقف این بارگاه نگارندۀ نقش این کارگاه، نظامی، ز کارگاه قضا بر درخت پوشانند قبای سبز که تاراج کرده بود خزان، سعدی، چه چیز است این کارگاه بلند یکی شاددل زو یکی مستمند، (از صحاح الفرس در ذیل لغت مستمند)، عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصوداز کارگاه هستی، حافظ، - کارگاه پروسواس، کنایه از دنیا، ، دکان و کارخانه و پیشه گاه، (ناظم الاطباء)، - کارگاه جولا، مَحاکَه، - کارگاه دیبا، طراز، - کارگاه روغن، مدهنه، تنگ گاه، - کارگاه نبرد، میدان جنگ
کارخوب و بپارسی ترجمه نافله است که به عربی عبادت ناواجب را گویند. (آنندراج) (انجمن آراء) : چنب سنت و نافله کار به روا ناروا دان حلال و حرام. ابونصر فراهی (از آنندراج) (انجمن آرا)
کارخوب و بپارسی ترجمه نافله است که به عربی عبادت ناواجب را گویند. (آنندراج) (انجمن آراء) : چنب سنت و نافله کار به روا ناروا دان حلال و حرام. ابونصر فراهی (از آنندراج) (انجمن آرا)
کارآگه، منهی باشد که اخبار باز رساند، (صحاح الفرس)، کسی را گویند که از حقیقت کار آگاه و باخبر باشد و مردم صاحب فراست و منهی را نیز گویند یعنی مردمی که اخبار باطراف برسانند و قاصد و جاسوس رانیز گفته اند، (برهان)، هوشیار و آگاه از کار و بمعنی منهی که اخبار باز رساند، (انجمن آرای ناصری)، منهی، خبره، پلیس مخفی، (فرهنگستان)، مشرف، بازرس آگاهی، پلیس خفیه: در فضای شرق و غرب از حزم او سال و مه منهی و کارآگاه باد، ابوالفرج رونی، سوی جاهش سهم غیرت تیز تاز چون خرد منهی و کارآگاه باد، سنائی، ، منجم را نیز کارآگاه میگویند، (برهان) (ناظم الاطباء)، مورخ، (ناظم الاطباء)، صیرفی، (یادداشت بخط دهخدا)، اصحاب فراست و اهل تجربه، (برهان)
کارآگه، منهی باشد که اخبار باز رساند، (صحاح الفرس)، کسی را گویند که از حقیقت کار آگاه و باخبر باشد و مردم صاحب فراست و منهی را نیز گویند یعنی مردمی که اخبار باطراف برسانند و قاصد و جاسوس رانیز گفته اند، (برهان)، هوشیار و آگاه از کار و بمعنی منهی که اخبار باز رساند، (انجمن آرای ناصری)، منهی، خبره، پلیس مخفی، (فرهنگستان)، مشرف، بازرس آگاهی، پلیس خفیه: در فضای شرق و غرب از حزم او سال و مه منهی و کارآگاه باد، ابوالفرج رونی، سوی جاهش سهم غیرت تیز تاز چون خرد منهی و کارآگاه باد، سنائی، ، منجم را نیز کارآگاه میگویند، (برهان) (ناظم الاطباء)، مورخ، (ناظم الاطباء)، صیرفی، (یادداشت بخط دهخدا)، اصحاب فراست و اهل تجربه، (برهان)
کسی که از حقیقت کارها آگاه و با خبر باشد، کسی که اخبار را بشخصی یا موسسه ای یا حکومتی برساند منهی جاسوس: (در فضای شرق و غرب از حزم او سال و مه منهی و کار آگاه باد،) (ابوالفرج رونی)، قاصد پیک، سفیر، (نو)، پلیس مخفی پلیس خفیه، منجم اختر شناس، مورخ، صیرفی صراف
کسی که از حقیقت کارها آگاه و با خبر باشد، کسی که اخبار را بشخصی یا موسسه ای یا حکومتی برساند منهی جاسوس: (در فضای شرق و غرب از حزم او سال و مه منهی و کار آگاه باد،) (ابوالفرج رونی)، قاصد پیک، سفیر، (نو)، پلیس مخفی پلیس خفیه، منجم اختر شناس، مورخ، صیرفی صراف
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
کسی که بکاری می پردازد آنکه مباشر کاری شود، سنگ محکم یا ستون سنگی استواری که در ساختن عمارت بکار برند. یا کار گیر بنا. سنگی محکم که بدان ساختمانی بنا کنند، نوعی پارچه درشت و ستبر، سرداب زیر زمین، غار کهف، گنبد
۱ـ دیدن یک کارگاه در خواب، علامت آن است که دشمنان طرحهای شما را نابود خواهند ساخت. ، ۲ـ دیدن کارگاهی بزرگ در خواب، علامت آن است که در محیط کار خود فعالیت فوق العاده ای از خود نشان خواهید داد. .
۱ـ دیدن یک کارگاه در خواب، علامت آن است که دشمنان طرحهای شما را نابود خواهند ساخت. ، ۲ـ دیدن کارگاهی بزرگ در خواب، علامت آن است که در محیط کار خود فعالیت فوق العاده ای از خود نشان خواهید داد. .
اگر خواب ببینید کارآگاهی از شما بازجویی می کند و نسبت به اتهاماتی که به شما می زند بی گناه اید، دلالت بر آن دارد که روز به روز بر ثروت و افتخارات شما افزوده می شود. اما اگر در خواب احساس کنید بی گناه نیستید، دلالت بر آن دارد که آبروی شما به خطر می افتد و دوستان به شما پشت می کنند. .
اگر خواب ببینید کارآگاهی از شما بازجویی می کند و نسبت به اتهاماتی که به شما می زند بی گناه اید، دلالت بر آن دارد که روز به روز بر ثروت و افتخارات شما افزوده می شود. اما اگر در خواب احساس کنید بی گناه نیستید، دلالت بر آن دارد که آبروی شما به خطر می افتد و دوستان به شما پشت می کنند. .